سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشق

دلم برات تنگ شده...

دلم برات تنگ شده ...


دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ......
میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....
رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......
حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....
میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....
برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...
آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...
دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت.
صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....
اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم


حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه

 «بــــــــــهـــــــــار»


[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 2:8 عصر ] [ مقداد ] [ نظرات () ]


سکوت زندگی

من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل  بخت بدبین کز اجل هم ناز می باید کشید نفس هایم به شماره افتاده روزهای پایانی من نزدیک است. احساسش میکنم صدای گامهایش را می شنوم که آهسته آهسته و گاهی تندتند قدم برمیدارد،به آخرین صفحه های زندگی رسیده ام چند خانه ای بیشتر از جدول زندگیم باقی نمانده،نمیدانم چند روز به پایانش مانده اما نزدیک است وبه زودی خوابی آرام این دریای متلاطم را در آغوش میکشد. شبها به امید دیدنش تا سحر بیدارم و ستاره ها را می شمارم... گاهی پلکم سنگینی میکند و آرام بسته می شود با خود می گویم شاید در خواب منتظر من است و خواب بیداریم را می رباید.ما باز او صبح فردا پرتو های خورشیدش را عاشقانه به دیدنم می فرستد وخورشید با سماجت نور خود را به صورتم می پاشد،تا باز دیدار تورا در لحظه ها گم کنم و دوباره ثانیه ها را به امید در آغوش کشیدن تو فرشته مرگ بشمارم...من مشتاقانه ناز تو را می کشمتا تو بیایی و مرا از سکوت زندگی برهانی...

 

 

 

منبع: رویای شبانه

http://shamsolia.parsiblog.com/


[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 11:12 عصر ] [ مقداد ] [ نظرات () ]


خداوندا

      ای خدای من.ای آفریدگار من .ای همه ی هستیم

                بر من این نعمت را ارزانی دار که:

                       بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن

                                 بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

                                        بیشتر پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

                                                  زیرا در بخشیدن است که می یابیم

                                                           و در عفو کردن است که بخشیده می شویم

                                                                   و در مردن است که حیات جاوید می یابیم

 


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 11:6 صبح ] [ مقداد ] [ نظرات () ]


...

کم آوردم

رد پاهایـــــــم را پـــاک کــــــــــردم

به کســــــــــی نگوییـــد

من روزی در ایـــــــــن دنیا مـــتولد شـــدم

اینجا نفــــس کشیـــدم وعاشـــــــــــــــــق شدم

ولی حیــــف کـــــــــه

غرورم به احساســــــــم اجازه ی نفس کشیــــــــــــدن نداد

خدایـــــــــــا...!!!

میــــــشه استعـــــفا بدم؟؟؟!

کـــــــــم آوردم...وقتی دلم تنگ میشه

وقتی عطرتنت رومیخوام

من به باد هم التماس میکنم

خداکه جای خود داره

 

 


[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 11:23 عصر ] [ مقداد ] [ نظرات () ]